این رفیق هم این موضوع را به دیگران گفت و خودش بر آن شد تا از اقیانوس آرام عبور کند. اخبار جویندگان طلا از طریق نامه و مسافران کشتیهایی که در هنگکنگ پهلو میگرفتند، به زودی سرتاسر جنوب چین را درنوردید. مردها شروع به جمعآوری پول کردند که غالبا آن را با وثیقهگذاری زمینهای خود برای دریافت وام بهدست میآوردند و بر کشتیهایی سوار شدند که یک فصل تمام طول میکشید تا آنها را به آمریکا برسانند.
آنان هزاران تن بودند؛ هرچند برخی از آنها به جستوجوی طلا برآمدند؛ اما برخی دیگر بهعنوان کارگر به راهآهن پیوستند. بعضی هم در کارخانههای سیگار برگ، تولید دمپایی و پارچهبافی مشغول کار شدند یا در کارهای دیگر در سرتاسر غرب آمریکا.
بیشترشان دهقان بودند و در گروههای بزرگ از یک روستا راهی میشدند. آنان به سبک سلسله چینگ جلو موهایشان را میتراشیدند و از پشت آن را تا کمر میبافتند. آنها داشتند از سرزمینی میگریختند که درگیر شورشهای خشن و فقر اقتصادی بود. آنها رهسپار سرزمینهای وسیع و گشاده آمریکا میشدند؛ جایی که فکر میکردند آزادی و فرصت رشد چشم انتظارشان خواهد بود.
با این حال افزایش حضور چینیها موجب نگرانی سفیدپوستان آمریکایی میشد و غالبا به خشونتهای شدید میانجامید. آمریکا در میانه قرن۱۹ خود درگیر جنگهای داخلی بود. آخرین برآوردها میگویند جنگ داخلی ۷۵۰هزار کشته بهجای گذاشته بوده است. در سالهای پرتلاطم بازسازی در پی جنگ داخلی دست کم ۲هزار سیاهپوست جان باختند. با همه اینها آنچه در این دوران نژادپرستی بر مهاجران چینی رفت، فراموش شده است.
بث لو ویلیامز، استاد تاریخ دانشگاه پرینستون در کتابش با عنوان «چینیها باید گورشان را گم کنند: ۲۰۱۸» میگوید در میانه قرن هجدهم یعنی در اوج عصر بیداری دست کم ۱۶۸جامعه، چینیهای ساکن در قلمرو خود را مجبور به نفی بلد کردند. در واقعهای دردناک در ۱۸۸۵ معدنچیهای سفیدپوست در راک اسپرینگز در ناحیه وایومینگ دست کم ۲۸معدنچی چینی را کشته و صدها تن دیگر را از آن ناحیه بیرون راندند.
مهاجران آسیاییتبار
امروزه بیش از ۲۲میلیون آسیاییتبار در آمریکا زندگی میکنند و پیشبینی میشود آنها تا ۲۰۵۵ بدل به بزرگترین گروه مهاجر در آن دیار شوند. پس از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ و طعنههای نژادپرستانه او در باب «آنفلوآنزای کونگ» و «ویروس چینی» [کرونا] موج حملات ضد آسیایی در سراسر آمریکا گسترش یافت. این حملات به واکنشهای احساسی میان جامعه آسیایی آمریکایی دامن زد. آنان نمیتوانند به راحتی در روایت رسمی نژاد در آمریکا جایگاهی داشته باشند.
ارزیابی درجهبندی قربانیشدگی و جایی که حس پیوسته «دیگری بودن» به پایان میرسد و ممانعتهای ساختاری آغاز میشوند، بس پیچیده است. اما افزایش خشونتها علیه آسیایی-آمریکاییها خود متذکر این موضوع بوده که واقعیت حال آمریکا انعکاسی از گذشته طردکننده آن است. این تذکر کار خواناسازی تاریخی را که مدتها ندیده گرفتهشده بدل به جستوجویی برای آیندهای فراگیرتر میکند.
بیشتر چینیتبارها در قرن نوزدهم به سانفرانسیسکو آمدند؛ جایی که تا پیش از تب طلا فقط چندصد نفر در آنجا اقامت داشتند؛ اما در پایان قرن بدل به کلانشهری پرهرج و مرج با قریب به سیصد و پنجاه هزار سکنه شد.
گوردون اچ چانگ، استاد تاریخ استنفورد در کتابش «اشباح کوهستان طلا» نوشته که دست کم در ابتدا عموما از چینیها استقبال میشد. بر اساس نوشته روزنامه دیلیآلتای کالیفرنیا «آنها جزو سختکوشترین، آرامترین و بردبارترین مردمان ما هستند. شاید هیچ ملتی به استثنای آلمانیها، این قدر آرام و با ارزش نباشند.» مسوولان راهآهن نیز از اخلاق کاری چینیها راضی بودند. یکی از مدیران اجرایی راه آهن نوشته است: «چینیها از نظر انجام کار با سفیدها برابری میکنند، بلکه میشود به آنها بیشتر هم اعتماد کرد.»
اما کارگران سفیدپوست، چینیها را در زمینه طلا و بعدتر در زمینه بهدست آوردن مشاغل کمیاب رقیب خود میدانستند و بسیاری هم چینیها را نژادی بتپرست، همگونناپذیر و بیگانه با سبک زندگی آمریکایی تلقی میکردند.
در آوریل۱۸۵۲ با افزایش مهاجرت چینیها، فرماندار کالیفرنیا، جان بیگلر از مجلس قانونگذاری آن ایالت خواست تا «این موج مهاجرت آسیاییها را بررسی کند.» بیگلرِ دموکرات بهعنوان سومین فرماندار این ایالت آشکارا چینیان را از مهاجران اروپایی متمایز میکرد. در استدلال او چینیان بر خلاف همتایان غربیشان به آمریکا بهعنوان «مامنی برای ستمدیدگان تمام ملل» نمیآیند، بلکه فقط در پی «رسیدن به فلزات گرانبها و بعد بازگشت به کشور خود هستند.» مجلس قانونگذاری نیز مجموعهای از قوانین را برای بیرون راندن مغولها و نژادهای آسیایی وضع کرد که از جمله هزینهای ۵۰دلاری برای مهاجران فاقد شرایط شهروندی بود.
در ۱۹۵۳ «دیلی آلتا» سرمقالهای با طرح این پرسش منتشر کرد که آیا باید به چینیها اجازه اخذ تابعیت داد؟ در این نوشته آمده بود که «درست است آنها تقریبا مثل اروپاییها سفیدپوست هستند» اما با این حال «از نظر قانونی سفیدپوست به شمار نمیآیند.» این مقاله چینیها را «طبقهای از نظر اخلاقی پستتر از سیاهان» وصف میکند و رفتارهایشان را «حیلهگرانه و فریبکارانه» میداند. با آنکه چینیها از نظر «مهارت، صنعت و اقتصاد» ویژگیهای خاصی دارند اما «آن دسته از مردمانی نیستند که آمریکاییها بتوانند با آنان همراهی یا همدردی کنند.» مقالهنویس نتیجه میگیرد «آنان از قماش مردم ما نبوده و هرگز هم نخواهند بود.» در جوامع دورافتاده معدنچیان سفیدپوست چینیها را از حقوق خود محروم میکردند.
در ۱۸۵۹ معدنچیان ضمن گردهمایی در یک فروشگاه در شاستای کالیفرنیا رای به اخراج چینیها دادند. ژان فالزر، استاد مطالعات انگلیسی و آسیایی در دانشگاه دلور در کتاب خود با نام «راندهشده: ۲۰۰۷» که گزارشی جامع از خشونت علیه چینیها به دست میدهد، نوشته است که یک گروه مسلح متشکل از ۲۰۰معدنچی سفیدپوست به اردوگاه چینیها در راک کریک که حاضر به ترک آنجا نشده بودند، هجوم برده و پس از دستگیری ۷۵چینی آنها را به میانه شهر شاستا بردند؛ جایی که مردم به آنها سنگ پرتاب میکردند.
کلانتر جوان منطقه و معاونانش موفق شدند این اوباش را متفرق کنند و اسیران را رها سازند. اما در روزهای بعد باندهایی از معدنچیان سفید به کمپهای چینیها در شهرهای اطراف هجوم بردند؛ درحالیکه کلانتر و اطرافیانش میکوشیدند تا خشونتها را تحت کنترل درآورند. این زد و خوردها به
جنگهای شاستا معروف شد. در نهایت فرماندار یک محموله اضطراری متشکل از ۱۱۳تفنگ را فرستاد تا افراد کلانتر بتوانند نظم را از نو برقرار کنند. هرچند آشوبگران محاکمه شدند؛ اما خیلی زود تبرئه شدند. در مقالهای در روزنامه محلی پلیسر هرالد آمده است که «آرامش یکبار دیگر در جمهوری شاستا حاکم شد. باشد که شیپورهای درنده جنگ هرگز فرزندان وفادار خود را به سوی مسلح شدن فرا نخواند!»
در ۲۴اکتبر۱۸۷۱ تنشهای نژادی در محله چینیهای لسآنجلس در خیابانی باریک و مملو از مغازهها و اقامتگاهها با نام «دولوس نگروس: کوچه سیاهان» سر برافراشت. هرچند بسیاری از جزئیات در هالهای از ابهام قرار دارند، اما آیریس چانگِ روزنامهنگار در «چینیها در آمریکا: ۲۰۰۳» نوشته است که «یک افسر سفیدپوست که داشت اوضاع را بررسی میکرد، هدف گلوله قرار گرفت. یک مرد سفیدپوست هم که میخواست به او کمک کند درجا کشته شد. جمعیتی خشمگین متشکل از چند صد مرد سفید جمع شده و یکی بعدتر داد میزد: خون آمریکاییها ریخته شده است. چینیها جرات یافته بودند تا به سفیدپوستان شلیک کنند. همه ما به داخل آن خیابان رفتیم، با عصبانیت شلیک میکردیم. از این هیجان سر شوق آمده بودیم. فریادها به گوش میرسید: حلق آویزشان کنید! حلق آویزشان کنید! تا آخر شب تقریبا ۱۰چینی مرده بودند که بیشترشان را بهدار آویخته بودند و اجسادشان زیر نور مهتاب آویزان بود. یکیشان پسرکی چهاردهساله بود. این یکی از بدترین اوباشگریهای منجر به قتل عام در تاریخ آمریکا به شمار میرود.»
ناخرسندی سفیدپوستها
رکود درازمدت اقتصاد در میانه قرن هجدهم ناخرسندی سفیدپوستها را در پی داشت. کارخانهها در کرانههای شرقی تعطیل شد و کارگران از کار بیکار شده در پی کار راهی غرب آمریکا شدند. تکمیل پروژههای راهآهن نیز باعث شد تا بسیاری بیکار شوند. یک مهاجر ایرلندی به نام دنیس کرنی که کسبوکاری را در حوزه خشکبار در سان فرانسیسکو راه انداخته بود در حوالی شهرداری آن ناحیه شروع به ایراد سخنرانیهای آتشین کرد. تعداد مخاطبان او در نهایت به هزاران کارگر خشمگین رسید. بیشتر خشم او معطوف به «دزدهای راهآهن»، «دارندگان نابهکار اوراق قرضه» و «دزدهای سیاسی» بود اما بیشترین انتقادها را از «چینیها» میکرد. او سخنانش را با این جمله که «چینیها باید گورشان را گم کنند» به پایان برد.
در ۱۸۷۷ هزاران عمله مأیوس در کالیفرنیا حزب کارگران کالیفرنیا را تاسیس کردند و کرنی را به ریاست خود برگزیدند. کرنی میگفت: «کالیفرنیا یا جای آمریکاییهاست یا جای چینیها. ما میخواهیم جای آمریکاییها باشد و آمادهایم تا این کار را بکنیم.» در کالیفرنیای مرکزی کارگران سفید خانههای چینیها را به آتش کشیدند. در سانفرانسیسکو اعضای یک کلاب ضد چینی، نشست عصرانه کارگری در مقابل شهرداری را به هم زدند و خواستار محکومیت چینیها شدند. یک جمع به سمت محله چینیها راهپیمایی کردند، ساختمانها را سوزاندند و مردم را علنا در خیابانها تیرباران کردند.
این غارتها و یورشها چند روز ادامه داشت. چندین هزار داوطلب با همکاری پلیس و نیروهای فدرال و با آوردن قایقهای توپدار پس از چند روز موفق به سرکوب شورشهایی شدند که در جریان آن چهار تن کشته و چهارده نفر زخمی شدند. تا سال۱۸۸۰ جمعیت چینیها در آمریکا از ۱۰۵هزار نفر گذشت. در فوریه۱۸۸۲ سناتور جان فرانکلین میلر، یک جمهوریخواه از کالیفرنیا لایحهای برای ممنوعیت ورود کارگران چینی به آمریکا ارائه کرد که در آن آمده بود: «ما از شما میخواهیم تمدن آنگلوساکسون آمریکا را برایمان بدون تقلب یا آلودگی به سایر تمدنها محفوظ دارید. چین برای چینیها و کالیفرنیا برای آمریکاییها و کسانی که آمریکایی خواهند شد.»
چپ و راست علیه چینی ها
دموکراتهای جنوب هم مانند همتایان جمهوریخواه خود در ایالات غرب در مخالفت با ورود چینیها یکصدا بودند. دفاع از چینیها را گروهی از جمهوریخواهان نیوانگلندی بر عهده داشتند که در مبارزه برای حقوق برابر سابقه داشتند.
یک روز بعد از سخنرانی میلر، سناتور جورج فریز بیهار از ماساچوست حامیان این لایحه را به «تعصبات نژادی قدیمی که نقشی نفرت انگیز و خونین در تاریخ داشته» متهم کرد. هار که در جنبش الغای بردگی هم فعالیت داشت، وضع اسفبار چینیها را با بردگان سیاه آمریکایی مقایسه کرد: «چه استدلالی میتوان علیه چینیها طرح کرد که هماینک در حافظه زنده سیاهان وجود نداشته باشد؟» با وجود این مخالفت، لایحه یادشده در کنگره رای آورد. در مه۱۸۸۲ رئیسجمهور، چستر آرتور قانونی را امضا کرد که بعدها قانون «محرومیت چینیها» نام گرفت و بر اساس آن تا ۱۰سال کارگران چینی از ورود به آمریکا منع شدند و مهاجران چینی از پیش ساکن در آمریکا را از اخذ تابعیت منع کرد. این قانون در ۱۸۹۲ تمدید و در ۱۹۰۴ بدل به یک قانون دائمی شد. این اولینبار در تاریخ آن کشور بود که یک قانون فدرال گروهی را بر اساس نژاد از ورود به کشور منع میکرد. در ۱۹۲۴ آمریکا طی اقداماتی کوشید تا بهطور کلی جریان مهاجرت از آسیا را متوقف کند و با وضع یک سیستم سهمیهبندی، مهاجرت از شرق و جنوب اروپا را بهشدت محدود ساخت. پس از وضع اولیه قانون «محرومیت» تلاشها برای اخراج چینیها نیز تشدید شد.
نفی بلد چینی ها
در ۳نوامبر۱۸۸۵ در ساعت ۹:۳۰صبح سوتها در سراسر شهر تاکومای واشنگتن به صدا درآمد. متعصبهای سفیدپوست مهلتی را تا اول نوامبر برای صدها ساکن چینی شهر تعیین کردند تا شهر را تخلیه کنند. گروهی از مردان سفید با تپانچه و قمه در خیابانها تظاهرات کردند و چینیهای زیادی را که باقی مانده بودند، گرد هم آوردند. یک تاجر چینی بعدها گفته است: «همسرم از رفتن امتناع کرد و سفیدپوستان به زور او را از خانه بیرون کشیدند. او بر اثر این حادثه، ترس و خساراتی که در این شورش متحمل شدیم، عقلش را از دست داد و از آن زمان دیوانه شد.» متعصبها طی یک راهپیمایی سوار بر اسبهای خود حدود ۲۰۰چینی را به ایستگاه قطار بردند.
براساس کتاب «راندهشده» فقط برخی از آنها پول کافی برای خرید بلیت قطار برای رفتن به پورتلند را داشتند. دیگران سوار بر قطارهای باری شدند و برخی هم پیاده راه افتادند و روزها در امتداد جادهها سرگردان بودند. روش تاکوما به الگویی برای خلاص شدن از دست جوامع چینی بدل شد. با این همه چینیها میخواستند جایگاه خود در آمریکا را حفظ کنند. برخی دست به دامن سیستم قضایی شدند. در ۱۸۹۸ دادگاهی در سانفرانسیسکو به نفع مردی چینی رای داد کهزاده آن شهر بود؛ اما پس از رفتن به چین برای ملاقات با خویشاوندان از ورود به کشور منع شده بود. این رای که بر اساس اصلاحیه چهاردهم قانون اساسی صادر شده بود، حق شهروندی برای متولدان غیرسفیدپوست در آمریکا را تضمین کرد.
با این همه درهای آمریکا تا ۱۹۴۳ به روی چینیها بسته ماند و در این زمان بود که قانون محرومیت لغو شد. نباید این لغو را معلول برانگیخته شدن وجدان آمریکاییها در زمان جنگ برشمرد، بلکه ناشی از یک چرحش در ژئوپلیتیک بود: چین در نبرد علیه ژاپن به آمریکا پیوسته بود. با این همه تنها تعداد اندکی از مهاجران چینی اجازه ورود به آمریکا یافتند.
سیستم سهمیهبندی که در ۱۹۲۴ به نفع مهاجران اروپای شمالی و غربی تصویب شده بود تا زمان تصویب قانون مهاجرت و ملیت در ۱۹۶۵ که مهاجران ماهر و متخصص دارای بستگان مقیم در آمریکا را در اولویت قرار میداد، بهطور کامل لغو نشد. طرفداران این الغا، بر آن بودند که این تغییرات تاثیر چندانی بر ساختار قومیتی آمریکا نخواهد داشت پس از آن ما شاهد یک موج مهاجرت از آسیا، افریقا و آمریکای لاتین به سوی ایالات متحده هستیم که موجب تحولات جمعیت شناختی در کشور شد و امروزه این امر بیشتر نمایان میشود. حدود یکچهارم مهاجران به سمت آمریکا از سال۱۹۶۵ آسیایی بودهاند و انتظار میرود این تعداد افزایش هم بیابد.
منبع: دنیای اقتصاد
نظری ثبت نشده