درسهایی از نگاه استارتآپی برای رهبران امروز
رهبران سازمانهای بزرگ اغلب بر حفظ مزیتهای تثبیتشده تمرکز دارند، اما محیط کسبوکار دائماً در حال تغییر است.
دبیر خبر(دبیر خبر)
1404/07/29 | 15:07
به گزارش سایت اخبار طلا و جواهر گلدنیوز؛روری مکدونالد، استاد برجسته مدیریت کسبوکار در دانشگاه ویرجینیا و از محققانی که دیدگاههایشان توسط کلایتون کریستنسن مورد تحسین قرار گرفت، معتقد است شرکتهای تثبیتشده (Incumbents) برای بقا در برابر موجهای فناورانه، باید جهان را از منظر یک استارتآپ ببینند.
او تأکید میکند که صرفاً بهینهسازی مدلهای کسبوکار موجود با فناوریهایی نظیر هوش مصنوعی، منافع بلندمدت اقتصادی را تضمین نمیکند؛ بلکه تمایز واقعی در توانایی خلق جریانهای درآمدی و بازارهای کاملاً جدید نهفته است.
مکدونالد همچنین با تشبیه رفتار استارتآپها به بازی کودکان پیشدبستانی، بر ماهیت اکتشافی و غیرخطی نوآوریهای تحولآفرین تأکید میورزد.
شرکتهای بزرگ و ریشهدار در مواجهه با نوآوریهای تحولآفرین همواره با «پرسش بزرگ» مکدونالد دست به گریبانند: چگونه میتوانیم در کسبوکار فعلی خود به اوج بهرهوری برسیم و همزمان، برای انطباق و بقا در بازار آینده سرمایهگذاری کنیم؟ این دوگانگی، شرکتها را در برابر یک انتخاب سخت قرار میدهد؛ یا بر روشهایی که امروز مشتریان را راضی نگه میدارد تمرکز کنند، یا خطر از دست دادن مشتریان فردا را بپذیرند.
مکدونالد، که بخش عمدهای از کار خود را صرف بررسی چالشهای فناوری و پاسخهای استارتآپی کرده است، مسیر خروج از این مخمصه را در تغییر دیدگاه مدیریتی میداند. این استاد دانشگاه در گفتگو با Strategy+Business، به تشریح پتانسیل هوش مصنوعی در تخریب خلاق و ضرورت الگوبرداری از ذهنیت جسورانه شرکتهای نوپا پرداخته است.
مکدونالد پیشینه پژوهشی خود را در سیلیکون ولی، جایی که با استارتآپهایی کار میکرد که در حال بازتعریف قوانین صنایع بودند، شکل داد. این تجربه، توجه کلایتون کریستنسن (مبتکر نظریه «مخمصه نوآور») را به او جلب کرد و منجر به همکاری نزدیکی شد. مکدونالد با نگاهی دوگانه، هم تأثیرگذارندگان تخریب خلاق و هم شرکتهای تحت تأثیر آن را مطالعه میکرد. او کریستنسن را متفکری عمیق و کنجکاو توصیف میکند که هدفش کمک به مدیران برای پذیرش تفکر متفاوت و انطباق با واقعیات جدید بود، حتی اگر این دیدگاهها بحثبرانگیز میشد.
با وجود ظهور فناوریهای پیشرفتهای نظیر هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و ژنومشناسی شخصی، مکدونالد هشدار میدهد که رقابت و نوآوری از منظر رفتاری تغییر چندانی نکرده است؛ همه به دنبال «بهتر، سریعتر و ارزانتر» کردن محصولات کنونی هستند.
نقطه عطف اصلی در تحلیل مکدونالد، نحوه بهکارگیری هوش مصنوعی است. او رخداد ظهور اینترنت در دهه ۹۰ میلادی را یادآور میشود که در برخی حوزهها (مانند خردهفروشی) قواعد بازی را برای همیشه دگرگون کرد، اما در حوزههایی چون خدمات مالی، صرفاً تقویتکننده مزایای موجود بود.
به عقیده مکدونالد، شرکتها در قبال هوش مصنوعی منفعل نیستند. انتخابهای مدیریتی در چگونگی و محل استفاده از این ابزارها حیاتی است. سادهترین مسیر، یعنی استفاده از هوش مصنوعی برای بهبود مدل کسبوکار فعلی، رقبا را از ما جلو نخواهد انداخت. برندگان واقعی کسانی هستند که از این فناوری برای خلق مدلهای کسبوکار کاملاً جدید، ایجاد جریانهای درآمدی نو و جذب مشتریان جدید بهره میبرند. صرفاً بهبود مدلهای قدیمی، منافع بلندمدت اقتصادی ناشی از نوآوریهای تحولآفرین را نصیب سازمان نمیکند.
در بازارهای جدیدی که توسط فناوریهای تحولآفرین ایجاد میشوند، شرکتها با ابهام بزرگی روبرو هستند: رقبای آتی و حتی نیازهای مشتریان هنوز به وضوح تعریف نشدهاند. در این شرایط، مکدونالد و کریستوفر بینگهام در پژوهشهای خود شباهتی میان استارتآپها و رفتار کودکان پیشدبستانی یافتهاند. این کودکان در کنار هم بازی میکنند اما لزوماً با هم تعامل ساختارمندی ندارند؛ هر یک بر هدف فرضی خود متمرکز است و هر اقدام مفیدی را که از دیگران میبیند، به سرعت در چارچوب بازی خود ادغام میکند. استارتآپها نیز به همین ترتیب عمل میکنند؛ آنها به جای پیروی از الگوهای رقابتی سنتی، با سرعت، ایدههای مفید را جذب و مدل کسبوکار خود را در بازار جدید میسازند.
رهبران نباید تنها به مشتریان کنونی و دادههای موجود اکتفا کنند. مکدونالد بر اهمیت شناسایی دو دسته از مشتریان بالقوه تأکید میکند:
غیرمصرفکنندگان (Nonconsumers): کسانی که اکنون مصرفکننده محصولات یا خدمات مشابه نیستند ولی پتانسیل تبدیل شدن به مشتری را دارند.
مشتریان بیشخدمتدهی شده (Overserved Customers): افرادی که برای نیازهای سادهتر خود، هزینهای بیش از حد برای یک محصول پیچیده میپردازند و حاضرند نسخهای سادهتر را با قیمت کمتر بپذیرند.
بهبود بهرهوری از طریق هوش مصنوعی میتواند با کاهش هزینههای سربار، قدرت مانور قیمتی لازم برای جذب این دو گروه را به شرکت بدهد. پیام کلیدی این است که مدیران باید فعالانه در بازار حضور یابند تا دلایل نارضایتی، ناامیدی و مشکلات حلنشده مشتریان را درک کنند.
مکدونالد معتقد است دادهها و هوش مصنوعی در تقویت بهرهوری و بهبود عملیات مؤثرند، اما میتوانند مانعی بر سر راه نوآوریهای بزرگ و تحولآفرین باشند. دلیل آن این است که هوش مصنوعی بر اساس روندهای گذشته و حال آموزش دیده است. در مسیرهایی که نیاز به تفکر کاملاً خارج از چارچوب دارند، این ابزارها کارایی کمتری از خود نشان میدهند.
رهبران سازمانهای بزرگ اغلب بر حفظ مزیتهای تثبیتشده تمرکز دارند، اما محیط کسبوکار دائماً در حال تغییر است. در حالی که سازمانهای بزرگ از منابع اقتصادی و سهم بازار برخوردارند، تمرکز صرف بر وضع موجود منجر به رخوت میشود. در مقابل، نسل جوان دانشجویان، به دلیل دیدن فرصتهای تغییر و جسارت بیشتر، اغلب به سمت استارتآپها جذب میشوند و همانها نظم جدید بازار را شکل میدهند.
توصیه نهایی مکدونالد این است: «جهان را مانند استارتآپها ببینید.» منافع اقتصادی بلندمدت نصیب شرکتهایی خواهد شد که با تفکر غیرمتعارف، مدلهای کسبوکار، جریانهای درآمدی و بازارهای کاملاً جدید خلق کنند. رسیدن به اهداف آینده غالباً نیازمند ابزارها و روشهایی متفاوت از آنچه امروز ما را به موفقیت رسانده است، میباشد.
انتهای پیام/
اخبار مرتبط
نظرات
دیدگاهی ثبت نشده نظر تو چیه؟
برترین مطالب
لیست قیمت
نظری ثبت نشده