مفهوم هوش انطباقی؛ فراتر از IQ و EQ
در جهان متحول کنونی که ویژگی بارز آن سرعت بالای تغییرات و عدم قطعیت است، مدیرانی میتوانند دوام بیاورند که بتوانند خود را با موقعیتهای پیشبینینشده تطبیق دهند و از بحرانها، فرصت بسازند.
دبیر خبر(دبیر خبر)
1404/08/04 | 12:08

به گزارش سایت اخبار طلا و جواهر گلدنیوز،در دنیای پیچیده و غیرقابل پیشبینی امروز، مدیرانی موفقتر عمل میکنند که علاوه بر بهرهمندی از هوش منطقی (IQ) و هوش هیجانی (EQ)، از سطح بالایی از «هوش انطباقی» (AQ) نیز برخوردار باشند؛ ویژگیای که به آنان اجازه میدهد در مواجهه با دگرگونیهای مداوم، سریعتر تصمیم بگیرند، انعطاف نشان دهند و سازمان خود را در مسیر رشد و بقا هدایت کنند.
اگر ضریب هوشی، توانایی تحلیل و استدلال منطقی افراد را نشان دهد و هوش هیجانی، بیانگر قدرت درک احساسات و همدلی باشد، هوش انطباقی یا Adaptability Quotient (AQ) شاخصی است که میزان توانایی فرد در سازگاری با تغییرات و واکنش مؤثر به چالشهای جدید را میسنجد.
در جهان متحول کنونی که ویژگی بارز آن سرعت بالای تغییرات و عدم قطعیت است، مدیرانی میتوانند دوام بیاورند که بتوانند خود را با موقعیتهای پیشبینینشده تطبیق دهند و از بحرانها، فرصت بسازند.
ذهن انسان بهطور طبیعی به ثبات تمایل دارد و اغلب از ورود به ناشناختهها پرهیز میکند. همین ویژگی در بسیاری از مدیران نیز دیده میشود؛ آنان ترجیح میدهند ساختارهای آشنا و الگوهای موفق گذشته را تکرار کنند. اما وقتی محیط کسبوکار با تغییرات مداوم روبهرو است، تکیه بر این الگوهای قدیمی میتواند خطرناک باشد.
سوگیری ذهنی و دلبستگی به سنتها، بهویژه در شرکتهای باسابقه یا خانوادگی، یکی از عوامل اصلی رکود و حتی سقوط آنهاست. در حالی که ممکن است از نظر مالی و تجهیزاتی توانمند باشند، محافظهکاری مدیریتی مانع از تحول درونیشان میشود و در نهایت، از رقبا عقب میمانند.
فرآیند انطباق با شناخت آغاز میشود. مدیران باید بدانند چه باورهایی تصمیمگیری آنها را شکل میدهد و چه فرضیاتی ممکن است واقعیتهای تازه را تحریف کند. مواجهه آگاهانه با پیشفرضهای ذهنی، نخستین گام برای شکلگیری بینشهای نو و راهکارهای خلاقانه در سازمان است.
یکی از پایههای هوش انطباقی، پذیرش خطاپذیری است. مدیرانی که میپذیرند همیشه درست فکر نمیکنند، زمینه را برای گفتوگوهای باز و انتقادات سازنده فراهم میسازند. این رویکرد شجاعانه سبب میشود کارکنان بتوانند الگوهای قدیمی سازمان را به چالش بکشند و مسیرهای تازهای برای پیشرفت بیابند.
سازمانهایی که میخواهند چابک و هوشمند باقی بمانند، باید فرهنگ «اگر چنین شد، چه میشود؟» را نهادینه کنند. طرح پرسشهایی از قبیل «اگر بهترین محصول ما از بازار حذف شود چه میکنیم؟» یا «اگر یک رقیب نوآور با مدل کسبوکار تازه وارد بازار شود چه واکنشی داریم؟» به کارکنان کمک میکند پیش از بروز بحران، مسیرهای جایگزین را تصور کنند.
هوش انطباقی در محیطهای متنوع رشد میکند. شرکتهایی که تصمیمات خود را به حلقه محدودی از مدیران میسپارند، در معرض رکود فکری هستند. برای شکستن این چرخه، باید بهصورت دورهای ساختار تصمیمسازی را بازآرایی کرد و قدرت تصمیمگیری را به سطوح مختلف سازمان واگذار نمود تا ایدههای تازه مجال بروز پیدا کنند.
در سازمانهای محافظهکار، معمولاً ترس از شکست باعث جلوگیری از تجربه و نوآوری میشود. اما در شرکتهای یادگیرنده، شکست بخشی از مسیر رشد تلقی میشود و پیروزیهای کوچک ارزشمند شمرده میشوند. بازتعریف این دو مفهوم، انگیزه یادگیری و خلاقیت را در میان کارکنان افزایش داده و زمینهساز رشد مستمر و بازسازی ذهنی میشود.
هوش انطباقی نه یک استعداد ذاتی، بلکه مهارتی قابلپرورش است. مدیرانی که این مهارت را در خود و سازمانشان توسعه میدهند، بهتر از دیگران میتوانند در جهانی نامطمئن تصمیم بگیرند، از تغییر نترسند و آینده را بسازند. در نهایت، همانگونه که دنیای کسبوکار به سرعت دگرگون میشود، سازمانهایی که سازگاری را میآموزند، تنها بازماندگان میدان رقابت خواهند بود.
منبع: Forbes
مترجم: سید حسین علوی لنگرودی
انتهای پیام/
اخبار مرتبط
نظرات

دیدگاهی ثبت نشده نظر تو چیه؟
برترین مطالب
لیست قیمت
نظری ثبت نشده