بازخوانی گفتگوی "زن روز" دهه پنجاه با فردین ستاره سینمای ایران:
از «گنج قارون» به بعد سینمای فارسی تماشاگر پیدا کرد
علی اصغر کشانی(نویسنده)
1403/07/25 | 22:07
چهار تا فرزند دارم. بزرگتر از همه «سعید» است که نوزده سال دارد و در لندن در رشتهی اقتصاد تحصیل میکند و باید اضافه کنم که شایعهی هنرپیشه شدنش هم به هیچ وجه صحت ندارد. دومی «سیاوش» ۱۵ ساله و سومی «عاطفه» ۱۲ ساله است، اما چهارمی و تهتغاری که اسمش را «آمنه» گذاشتهایم فقط ۱۶ ماه از عمرش میگذرد. این کوچولوی آتشپاره به اندازهای بانمک است که اگر چند ساعت نبینمش یا صدایش را در تلفن نشنوم، کلافه میشوم.
به گزارش پایگاه خبری جهان طلا (گلدنیوز)؛به نقل از خبرآنلاین، در مهرماه ۱۳۵۰ دربارهی فردین پولسازترین هنرپیشهی تاریخ سینمای ایران تا آن مقطع، که فیلم پرخرج «بابا شمل» با بازی او روی پردهی سینماها بود، خبرهایی تازه به گوش میرسید. گفته میشد تصمیم دارد در فعالیتهای خود بهکلی تجدیدنظر کند. خبرنگار «زن روز» به همین مناسبت گفتوگویی با او انجام داد که حاصل آن در شمارهی مورخ ۲۴ مهر (۱۳۵۰) مجلهی یادشده منتشر شد. بخشی از این گفتوگو را در پی میخوانید:
فردین: از میان قراردادهایی که برای شرکت در فیلمهای مختلف داشتم فقط ۴ تا باقی مانده. بعد از بازی در این ۴ فیلم دیگر در فیلمهایی که دیگران میسازند بازی نمیکنم. فقط در فیلمهایی که خودم میسازم شرکت خواهم کرد. سه چهار سال است که برای تاسیس یک شرکت فیلمبرداری مدرن و مجهز به نام «فردین فیلم» سرمایهگذاری کردهام.
کتمان نمیکنم که من برای شرکت در فیلمها بالاترین رقم دستمزد را میگیرم، اما در دو سه سال اخیر شرکتم در فیلمهایی که دیگران میسازند صرفا روی منافع مادی نبوده و بیشتر جنبهی رفاقت داشته و از حس همکاری سرچشمه گرفته. درواقع نمیخواستم و نمیتوانستم روی همکاران را به زمین بیندازم و پیشنهاد بازی در فیلمهایشان را رد کنم. شاید باور نکنید، اما این کار از طرف من حتی جنبهی فداکاری داشته، زیرا حس همکاری و رفاقت اغلب یکجانبه بوده. این جماعت دوستان و همکاران، بدون توجه به من و فقط روی منافع خودشان، چون میدیدند فیلمهایی که من در آنها شرکت داشته باشم فروش میکند، از هر داستان یکنواخت و کهنه و تکراری، بدون دقت و باعجله و سرعت فیلمهای گوناگون ساختند و به بازار دادند. قبل از «بابا شمل» طی دو سه سال اخیر به جز «سلطان قلبها» هیچکدام از فیلمهایی که من در آن شرکت داشتم چیزی نبود که مرا واقعا ارضا کرده باشد.
به نظر من سینما باید عظمت داشته باشد، زیبایی داشته باشد، حداقل باید تکنیک صحیح داشته باشد. این درست نیست که هر بچه مدرسهای یک دوربین به دست بگیرد و بیفتد توی کوچه و خیابان و پس از اینکه تعدادی تصاویر نامربوط سرهم کرد اسم آن را فیلم سینمایی بگذارد. البته ممکن است همین فیلم به علل استثنایی موفقیت پیدا کند، اما این موفقیت دوام نخواهد داشت. بچه مدرسهای مورد بحث در صورتی میتواند فیلمهای بعدی خود را با موفقیت عرضه کند که به تحصیل و مطالعه بپردازد و با تکنیک و هنر سینما آشنا شود. موفقیت پایدار نتیجهی تلاش و زحمت مداوم است و سینما همانطوری که گروه انگشتشمار را به اوج رسانده، جماعت انبوهی را هم به خاک سیاه نشانده است... نمیتوان گفت که دستهی اول فقط شانس آورده و دستهی دوم تنها به علت بدشانسی شکست خوردهاند. لابد در آنها امتیازاتی بوده که در اینها نبوده.
از «گنج قارون» به بعد سینمای فارسی تماشاگر پیدا کرد
سینمای ما هنوز خیلی جوان است و بیش از یک ربع قرن از آغاز فعالیتش نمیگذرد. بیست سال از این مدت دورهی نارسایی و طفولیت بوده و از فیلم «گنج قارون» به بعد سینمای فارسی تماشاگر پیدا کرده است. بنابراین مسئلهی نو و کهنه در سینمای ایران هنوز خیلی زود است و آنچه ما تاکنون عرضه کردهایم بیشتر جنبهی تجربه و آزمایش داشته است. پس روا نیست که با جبههبندی و تخطئهی یکدیگر عقبماندگی خود را تشدید کنیم، بلکه بهتر است که با استفاده از تجربیات همدیگر قدمی به جلو برداریم زیرا فاصلهی سینمای ما با سینمای پیشرفتهی امروز دنیا هنوز خیلی زیاد است. من چندی پیش فیلمی دیدم که در آن با مهارتی اعجابانگیز به یک اتومبیل روح داده شده بود. قدرت سوژه و کارگردانی این فیلم به حدی بود که سرنوشت این اتومبیل، مثل یک موجود زنده، تماشاگر را تحتتاثیر قرار میداد. آنها اگر فیلمهای نامتعارف میسازند، چنین شاهکارهایی هم به وجود میآورند، در حالی که ما هنوز غوره نشده میخواهیم مویز شویم و دربارهی یک کار کوچک و ناقص بیش از حد معقول و متعارف سر و صدا و جار و جنجال راه میاندازیم.
آدم وقتی که به آن سوی چهلسالگی سرازیر میشود تازه قدر زن و فرزند و لذت زندگی خانوادگی را میفهمد. «مهری» زن من صبر و تحمل و بردباری زیادی نشان داد و او بود که از من یک مرد موفق ساخت. هر موفقیتی که در زندگی ورزشی و سینمایی خود داشتهام مدیونش هستم. راست گفتهاند که یک زن میتواند برای شوهرش بهشت یا دوزخ بسازد. شانس من بود که مهری زنم شد و برایم بهشتی به وجود آورد.
چهار فرزند دارم
چهار تا. بزرگتر از همه «سعید» است که نوزده سال دارد و در لندن در رشتهی اقتصاد تحصیل میکند و باید اضافه کنم که شایعهی هنرپیشه شدنش هم به هیچ وجه صحت ندارد. دومی «سیاوش» ۱۵ ساله و سومی «عاطفه» ۱۲ ساله است، اما چهارمی و تهتغاری که اسمش را «آمنه» گذاشتهایم فقط ۱۶ ماه از عمرش میگذرد. این کوچولوی آتشپاره به اندازهای بانمک است که اگر چند ساعت نبینمش یا صدایش را در تلفن نشنوم، کلافه میشوم.
خبرآنلاین
محمد علی فردین
اخبار مرتبط
نظرات
دیدگاهی ثبت نشده نظر تو چیه؟
برترین مطالب
لیست قیمت
نظری ثبت نشده