آنچه از تاجیکستان نمی دانیم / بخش سوم و چهارم

سفر به مرکز حرکت آریاییان به فلات ایران

یک سفرنامه جدید و خواندنی از تاجیکستان

علی اصغر کشانی(نویسنده)

1403/08/05 | 19:08

نظری ثبت نشده

سفر به مرکز حرکت آریاییان به فلات ایران

گروهی از ایران شناسان به تازگی سفری به تاجیکستان داشته اند که بخش سوم و چهارم آن را می خوانید

به گزارش پایگاه خبری گلدنیوز؛ از خجند به سمت پنج‌رود آرامگاه ابوعبدالله رودکی پدر شعر فارسی (درگذشتۀ ۳۲۹ قمری)، روانه شدیم که در نزدیکی شهر مرزی پنجکِنت (پنج‌کَند، پنج ناحیه یا شهر)، قرار دارد. در بنای جدید این آرامگاه اثری از هیچ ساختمان یا کتیبه قدیمی نبود. در اینکه کنار سرایندۀ “بوی جوی مولیان آید همی”، به همراه بانو دکتر ژاله آموزگار و دکتر صادقی دو عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی سر تعظیم و ستایش بر آستان این دردانۀ شعر فارسی فرود می‌آوردیم، احساس غرور و فروتنی داشتیم. با صدای بلند این بیت از رودکی را خواندم که:
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
ناگاه متوجه شدیم که اشک شوق و شادی از چشمان استاد آموزگار جاری است و او در چند جمله احساس وصف‌ناپذیر خود را ابراز داشت که در فیلم همراه این گزارش دیده‌اید.
از اینکه هیچ نوشتۀ فارسی حتی بیت شعری از او روی سنگ قبر رودکی نبود، احساس خوبی نداشتیم و برای سؤالات خود پاسخی نیافتیم. بانو آموزگار پیشنهاد کرد که همان‌گونه که اولیای فرهنگ و ادب خجند مشتی‌خاک از قبر کمال خجندی در تبریز به خجند آورده شد و بنای یادبودی برایش ساخته‌اند و آن را محل زیارت مشتاقان کمال نموده‌اند، کاش چنین کاری، برای رودکی در ایران می‌شد کاش!
تا مرز تاجیکستان شصت کیلومتر را طی کردیم و چون گروه بودیم، لختی در منطقه مرزی گذراندیم و البته از رفتن به بخارا ماندیم. شبانه در سمرقند در پی یافتن هتل شدیم و به زحمت میهمان‌خانه‌ای یافتیم با پله‌هایی بسیار که برای خستگان راه آزاردهنده بود و اسباب شرمندگی برای ما. راهنمای راه‌بلد ما پگاه خود را به هتل رساند و گردش به مناطق تاریخی از جمله ریگستان، مقبرۀ امیرتیمور و فرزندان و ازواجش، مدرسۀ الغ‌بیگ و شاه زنده (یعنی قُثٓم‌بن عباس برادر عبدالله از برادرزادگان پیامبر اکرم ص بود که برای فتوحات اسلامی به سمرقند آمد).

خاک پاکی که هزار سال پیش مهد فرهنگ ایرانی بوده
قدم زدن در خاک پاکی که هزار سال پیش در عهد سامانیان مهد فرهنگ ایرانی بوده، و زبان فارسی با حمایت امیراسماعیل سامانی رونق گرفت و ترجمه تفسیر طبری به فارسی برگردانده شد و رودکی با سرودن هزاران بیت فارسی بر همۀ شاعران پس از خود تأثیرگذاشت، احساسی توصیف‌ناپذیر داشتیم. چشم‌اندار روز و شب ریگستان که شامل مدرسه الغ‌بیگ، مدرسۀ علوم دینی شیردار، مدرسۀ معروف به طلاکاری و خانقاه و مسجد جامع در عصر تیموریان، شاهرخ و پسر دانشمندش الغ‌بیگ ساخته شد که گویا صد سال بعد، از روی طرح آن نقش‌جهان در اصفهان گرده‌بردازی شد و البته بازار و حجره‌ها و صنایع و حِرف و میدان چوگان بدان افزوده شد.
به دعوت الغ‌بیگ بود که غیاث‌الدین جمشیدکاشانی از کاشان برای ساخت رصدخانه به سمرقند آمد و رسالۀ محیطیه را نوشت که ما در میراث مکتوب آن را چاپ عکسی کردیم و با کمک او بود که الغ‌بیگ توانست رصدخانه را بسازد، اما متأسفانه هرچه گشتیم هیچ اثری و نامی و یادی از او نیافتیم و بر متولیان وزارت میراث فرهنگی ایران فرض است که از مسئولان امور سیاحتی و فرهنگی ازبکستان بخواهند تا یادمانی برای آرامگاه او بسازند تا مردم ایران و تاجیک و ازبک و جهانیان بدانند الغ‌بیگ شاهزادۀ فرهنگ‌دوست تیموری بدون کمک او قادر به طراحی این رصدخانه نبود.

تزیین و نوسازی مکانها
از لحاظ هنری، هنرمندان سمرقندی چنان با رنگ و لعاب جدید این اماکن را تزیین و نوسازی کرده‌اند که هم جای تحسین و آفرین دارد و هم جای انتقاد که خیلی‌جاها را گچ‌کاری کرده و از بازسازی آن تن زده‌اند. و البته این‌که شکوه هنر نوابغ هنری نیاکان را در معرض دید دوستداران فرهنگ و هنر از نقاط محتلف دنیا قرار داده‌اند، قابل ستایش است. اهل علم و تاریخ می‌دانند که این شهرها زمانی در قلمرو سامانیان که بر ایران حکومت می‌راندند، بوده و تقسیمات سیاسی جائرانه‌ای که روس‌ها اعمال کردند، این دو شهر را که حکم قلب تاجیکستان را داشت، از آنان به غصب گرفتند و اکنون جزء خاک ازبکستان شده است.
هرچند برغم سختگیری ازبکان برای ترک‌سازی زبان مردم سمرقند و بخارا و کوچاندن اجباری اهالی افشنه زادگاه بوعلی سینا در بخارا، هنوز حتی نسل جوان به زبان مادری خود فارسی تاجیکی گپ می‌زنند و با پخش موسیقی ایرانی در مغازه‌ها، رستوران‌ها، خودروها و .. ارادت و خواست قبلی خود را به زبان نیاکان ابراز می‌دارند. جالب اینکه فهم سخن اهل سمرقند برای ما آسان‌تر از مردم کولاب در تاجیکستان بود.
روز شنبه و یکشنبه در سمرقندِ چو قند بودیم و دانشگاها تعطیل بود. دکتر محمدی‌خان دانشیار دانشگاه سمرقند مسئول بخش خطی دانشگاه به دیدار هیأت علمی میراث مکتوب و فرهنگستان آمد. او گفت حاضر(اکنون) ما در کتب‌خانۀ دانشگاه حدود چهارهزار نسخۀ خطی داریم. قدیمی‌ترین آنها نسخه‌ای از تذکرۀ‌الا‌ولیای عطار نیشابوری است و مربوط به حدود قرن هفتم.

طبق معمول ما برای فهرست‌نویسی این نسخ اعلام آمادگی کردیم و قرار شد طی تفاهمنامه‌ای برای تهیه فهرست این نسخ اقدام کنیم. جالب اینکه در روز تعطیل دانشگاه با لطایف‌الحیل او را یافتیم و قرار دیدار گذاشتیم و در جوار شاه‌ِ زنده گپ زدیم و اطلاعات ارزنده‌ای از وضعیت نسخ خطی در سمرقند را بدست آوردیم.
در سفر ده روزه به تاجیکستان و ازبکستان با دهها محقق تاجیک و ازبک، آشنا و تبادل رقم تلفن کردیم و با آنها قرار همکاری ارسال فایل کتاب و نسخه گذاشتیم. حتی تأکید کردم به نسبت عمل به تفاهمنامه، رفت و آمدهای دو طرف بیشتر خواهد شد و الا سیاهی بر کاغذ خواهد ماند.

به سوی بخارا

پس از دو شب اقامت در سمرقند، با مینی‌بوس ۱۸ نفره که از روز اول اجاره کرده بودیم، یکشنبه عصر راهی بخارا شدیم. حدود ۳۰۰ کیلومتر فاصلۀ این دو شهر است. تمام مسیر سرسبز بود و بیشتر پنبه‌زار. در راه برای استراحت توقفی کوتاه داشتیم. جوانی مهربان که بار هندوانه(به تاجیکی تَربُزه) و خربزه داشت، از ما با قاچ کردن هر دو میوه پذیرایی کرد و یک خربزه ۱۵ کیلوی هم تحفه نمود. هندوانۀ بزرگی چشم مرا به خود جلب کرد و اجازه گرفتم تا آن را بلند کنم. دیدم قادر نیستم. آن جوان بخارایی آمد و به‌راحتی هندوانه را برداشت و به من داد و من از نگه‌داشتن آن عاجز بود. معلوم شد بالای ۳۰ کیلوگرم وزن آن تربزه است.

با آقای کیا شبانکاره که مردی شیفتۀ تاجیکستان و سمرقند و بخاراست، مدام با واتساپ پیامک رد و بدل می‌کردیم. او به فیض‌الله محمودف اطلاع داده بود که ما عازم بخارای شریف هستیم. فیض‌الله محمودف پژوهشگر انیستیتوی ابوریحان بیرونی تاشکند که چند ماه پیش به ایران آمده بود و ما برخی تصاویر نسخ خطی آثار ابوریحان بیرونی را به او هبه کرده بودیم، تماس گرفت و خیرمقدم گفت. اصرار داشت به تاشکند هم برویم که گفتم به دلیل محدودیت وقت به زمان دیگر وامی‌گذاریم. او به دکتر صابر و دکتر بابامراد از تاجیکان ایران‌دوست دانشگاه دولتی بخارا خبر داد که ما روانۀ بخارا هستیم و سفارش کرده بود که راهنمای ما باشند. دکتر بابامراد و دکتر صابر عضو هیأت علمی دانشکدۀ تعلیم و تربیت، از سر لطف به هتل بزرگ بخارا به استقبال ما آمدند. فیض‌الله به چند استاد دیگر هم تلفن مرا داده بود و آنها یک‌یک تماس می‌گرفتند و مایل به دیدار با هیأت علمی همراه بودند. قرار بود با رئیس انجمن ایرانیان بخارا، آقای انور که موزۀ شخصی سازهای موسیقی داشت و چند تن دیگر ملاقات داشته باشیم که فرصت نشد.

همکاری‌های بین الملل

صبح دوشنبه بابامراد به هتل آمد تا با هم به دانشگاه برویم. فاصلۀ دانشگاه تا هتل ده دقیقه بود، اما هوا سرد و بارانی بود و با مینی‌بوس به همراه بانو دکتر ژاله آموزگار، دکتر علی‌اشرف صادقی، دکتر علی‌اشرف شبستری، دکتر سید جلال بدخشانی، دکتر بهرام گرامی و جناب محمدی خمک به همراه کتاب‌هایی که برای اهدا با خود داشتیم، راهی دانشگاه شدیم. دکتر ابرار جوره‌اف، مدیرکل همکاری‌های بین الملل به استقبال ما آمد. چون از قبل برای دیدار با استادان دانشگاه برنامه‌ریزی نشده بود، امکان دیدار با اساتید نبود و دکتر ابرار گزارشی از گروه‌ها و شعب دانشگاهی داد و چند پروژه را مطرح کرد که گفت شما می‌توانید در انجام این پروژه‌ها با ما همکاری کنید. از جمله اینکه محل سروردن «بوی جوی مولیان آید همی» کجا بوده و کارهای زیادی در این زمینه انجام داده بودند. نیز دربارۀ سمرقند و بخارا و پژوهش‌هایی که شده. من هم چند کتاب از جمله دیوان منجیک ترمزی را که احسان شواربی بازسازی کرده بود، هدیه نمودم و دکتر ابرار بسیار شگفت‌زده شد که چنین اثری در ایران چاپ شده و اظهار تمایل به همکاری‌های دوجانبه کرد.

سپس از بخش نسخ خطی دانشگاه دیدن کردیم. حدود ۵۰ نسخه خطی و چاپ سنگی را در قفسه‌ها نگه‌داری می‌کردند که شیرازۀ برخی از هم پاشیده و برخی دیگر هم موریانه‌خورده و قارچ‌زده بود و تلاشی برای مرمت آنها نکرده بودند. البته نسخه‌ها اغلب متأخر و محلی بود و شاید یکی‌دو نسخه ارزش چاپ داشت. قرار شد بابا مراد فهرست نامگوی این نسخه‌ها را برایمان ارسال کند. عکس گرفتیم و به همراه دکتر بابامراد راهی اماکن تاریخی شدیم که کسب اطلاع از آنها از طریق اینترنت کار دشواری نیست.

آش‌خانه

برای ما که نیمی از وقت سفرمان را در راهها می‌گذراندیم، دیدن و خواندن تابلوهای سردرِ مغازه‌ها و تمرین خط سیریلیک در تاجیکستان سرگرمی مفیدی بود. با اینکه حروف سیریلیک را یاد گرفته بودم، اما نمی‌توانستم به سرعت خط‌ها را بخوانم و تنها دکتر صادقی بود که یاری‌رسان ما بود. آش‌خانه یعنی رستوران، خوراکی‌واره یعنی سوپر مارکت و کلمات بسیار دیگر و اظهار امیدواری می‌کردیم که روزی در زیر این تابلوها خط فارسی البته با حرکت گذاری نوشته شود. به گفته دکتر صادقی که در این سفر بسیار از او آموختیم و من ایشان را در زبان‌شناسی علامه صادقی می‌نامم: «زبان فارسی در گذشته واکه‌ای داشته به نام ای کوتاه که در زبان تاجیکی به جای مانده و به کار می‌رود. حذف این ای کوتاه برای زبان فارسی مشکلاتی ایجاد کرده، مثلاً در فارسی ما شیر خوراکی و شیر جنگل را یک‌جور تلفظ می‌کنیم، اما در تاجیکی به شیر جنگل شِیْر و به شیر خوراکی شیر گفته می‌شود. همین‌طور در تاجیکی ۳۰۰ سه‌صد تلفظ می‌شود و بسیاری کلمات دیگر.»

مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب

null
برچسب:

تاجیکستان

اخبار مرتبط


نظرات

نظردهی

دیدگاهی ثبت نشده نظر تو چیه؟

کامنتی برای این پست وجود ندارد

برترین مطالب

لیست قیمت