تولد سید جواد طباطبائی پژوهشگر ایرانی
اگر امروزه ما قادر نیستیم در قلمرو فلسفی کاری جدی ارائه دهیم نه فقط به دلیل این است که فلسفهٔ غربی را نمیشناسیم بلکه بیشتر به دلیل آن است که سنت فلسفی خودمان از فارابی تا ملاصدرا را نمیشناسیم.
علی اصغر کشانی(نویسنده)
1403/09/24 | 16:09
به گزارش سایت طلا گلدنیوز؛ سیّد جواد طباطبایی (۲۳ آذر ۱۳۲۴ – ۹ اسفند ۱۴۰۱) استاد دانشگاه و پژوهشگر ایرانیِ فلسفه، تاریخ، حقوق و سیاست بود. او عضو پیشین هیئت علمی و معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیرِ گروه فلسفهٔ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود.
طباطبایی به سال ۱۳۲۴ در تبریز چشم به جهان گشود. پدرش را، که از بازاریانِ تبریز بود، در هشتسالگی از دست داد. در کودکی زبان فرانسوی را نزد کشیشی فرانسویزبان فراگرفت. همزمان با تحصیلات آموزشی رسمی، برای فراگیری فلسفه به حوزه علمیه تبریز نیز میرفت و پس از یادگیری زبان عربی، شرح منظومهٔ سبزواری را آنجا آموخت. طباطبایی تا پایانِ دبیرستان در تبریز درس خواند و سپس برای تحصیلِ حقوق به دانشگاه تهران رفت. هنگام تحصیل در تهران نزد جواد مصلح شروع به خواندن اسفار ملاصدرا و الهیات شفای ابن سینا کرد و در همان زمان نیز در سمینارهای هانری کربن در دانشگاه تهران شرکت میکرد. پس از دریافت کارشناسی حقوق از دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران دوران سربازیش را به عنوان سپاه ترویج در تهران و تبریز گذراند. در این دوران، آنگونه که خودش میگوید، بخش مهمی از وقت خود را صرف خواندن آثار انگلیسی و فرانسوی میکرد.
طباطبایی توانست در پایان دوران سربازی بورس تحصیلی دانشگاه پاریس را بگیرد و به فرانسه برود. در پاریس او همان ابتدا تصمیم به تغییر دانشگاه گرفت و توانست با قبول شدن در امتحان ورود به دوره «دکتری دولتی»، مستقیماً وارد این دوره در دانشگاه سوربن شود.
او در سالهای حضور در فرانسه هم در حلقهٔ لوئی آلتوسر و فرانسوا شاتله بود و هم به حوزهٔ گروهی از کشیشهای یسوعی که در مسائل فلسفی در سطح بالایی بودند رفتوآمد داشت و با یکی از مفسّران مطرح هگل در ارتباط بود.
پس از انقلابِ ۱۳۵۷ و در میانه دورهٔ دکتری، طباطبایی برای مشاهدهٔ مستقیم انقلاب و تدریس علوم سیاسی به دانشگاه تبریز رفت. او که آشنایی سطح بالایی با مارکسیسم در غرب پیدا کرده، وقوع وقایع انقلاب در ایران و عملکرد روحانیون و گروههای مارکسیستی، باعث نگرانیاش شدهبود. وی در این دوران، یادداشتها و حاشیههایی را که لنین بر کتابهای هگل نوشته بود ترجمه و با عنوان یادداشتهایی دربارهٔ دیالکتیک منتشر کرد. همچنین مجموعهٔ مقالههایی از لوئی آلتوسر را با عنوان لنین و فلسفه و سه مقالهٔ دیگر دربارهٔ کارل مارکس و مارکسیسم، و نیز جدال نظری آلتوسر و جان لوئیس را ترجمه و منتشر کرد. در این نخستین ترجمههایش، میکوشید تا به نقد سازمانهای چپ در ایران، از حزب توده تا سازمان فدائیان خلق بپردازد، و مشکل و گرفتاری آنها به فقر فلسفی و فهم مغلوط و غیر علمی را عامل عمدهٔ ناکامیهای سیاسی ایشان ارزیابی کرد. او نقد خودش را کلیتر میکند و میگوید: «اگر امروزه ما قادر نیستیم در قلمرو فلسفی کاری جدی ارائه دهیم نه فقط به دلیل این است که فلسفهٔ غربی را نمیشناسیم بلکه بیشتر به دلیل آن است که سنت فلسفی خودمان از فارابی تا ملاصدرا را نمیشناسیم.»
در دانشگاه، در اندک زمانی او نزد دانشجویان دانشگاه تبریز محبوبیت فراوانی به دست آورد و کلاسهای درس او با دانشجویان رشتههای گوناگون پر میشد. محبوبیت طباطبایی به اندازهای رسیده بود که دانشجویان نام او را به عنوان یکی از استادان محبوب به دیوار دانشگاه زده بودند و به دیگر استادان دانشگاه هشدار میدادند که سطح خودشان را به اندازهٔ وی برسانند. به گفته حسن منصور، از استادان وقت دانشگاه تبریز، جلسه تأیید علمی طباطبایی برای استخدام به عنوان هیئت علمی، به دلیل نبود افرادی در اندازهٔ علمی طباطبایی، به شکل صوری برگزار و تأیید شد. اما در جریان استخدام رسمی، سنگاندازیهایی انجام گرفت و در نهایت با وقوع انقلاب فرهنگی، استخدام او منتفی شد.
پس از اخراج از دانشگاه تهران، طباطبایی به کار پژوهشی خود در مراکز دیگر ادامه داد و با امکاناتی که در پژوهشکدههای فرانسه، آلمان و آمریکا فراهم آمد پژوهشی دربارهٔ تاریخ اندیشه در ایران را دنبال کرد. در فرانسه عضو مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه شد. در این کشور، با عضویت در هیئت علمی دایرةالمعارف فرانسه، برخی از مدخلهای آن را تدوین کرد. او در سال ۱۳۷۶ نشان نخل آکادمیک (با درجهٔ شوالیه) و مدال نقرهٔ پژوهش در علم سیاست را از دانشگاه کمبریج کسب کرد. در مدت اقامت در مؤسسه مطالعات پیشرفته برلین، او با راینهارت کوزلک و آثارش آشنا میگردد که به گفتهٔ خودش، منجر به بازنویسی و بازسازی مجموعهٔ فکریاش میشود.
طباطبایی با آنچه «لغتبازی» مینامد مخالفت میکند:
طالبوف بر این نکتهٔ اساسی از دیدگاهِ زبانشناسی تأکید دارد که هیچ زبانِ سَرهای وجود ندارد و همهٔ زبانهای مهم در دورهای از تاریخِ خود با زبانهای دیگری آمیخته شده و بر غنای نخستینِ خود افزودهاند.
ما میتوانیم برای نمونه به زبان انگلیسی اشاره کنیم که در دورهای از تحولِ خود، دهها هزار از واژگانِ لاتینی - به طورِ مستقیم یا از مجرای زبان فرانسه - در آن وارد شده و اهلِ ادبِ انگلستان نیز پالایشِ انگلیسی از واژگانِ لاتینی و فرانسه را طیرهٔ عقل دانستهاند.
جالبِ توجه است که فیشته - فیلسوفِ آلمانیِ آغازِ سدهٔ نوزدهم - در خطابههایی به ملتِ آلمان پیشنهاد کرد که همهٔ واژگانِ لاتینی را از زبان آلمانی خارج کنند، اما هیچ اهلِ ذوقی سخنِ او را جدی نگرفت. اگر چه در دورههایی اهلِ ادبِ آلمانی معادلهایی از ریشهٔ زبان آلمانی برای واژههای لاتینی و فرانسوی برساختند، اما امروزه زبان آلمانی یکی از معدود زبانهاییاست که بیشترین واژهٔ دخیل در آن وجود دارد و این امر مانع از آن نشده است که آلمانی یکی از مهمترین زبانهای ادبی، فکری، فرهنگی و علمی باشد.
طالبوف به درستی با پذیرفتنِ این نکته که در زبانِ هر قوم ″بخشِ طبیعیِ آن است″ مینویسد که ″اما زبان فارسی، حَلاوَتِ حالیهٔ خود را از ترکیبِ الفاظِ عربی پیدا کرده″ است. آنچه از زبان عربی در جریانِ تحولِ ادبِ فارسی واردِ این زبان شده است اگر با حفظِ استقلالِ زبان فارسی تحتِ قواعدِ آن درآید، آن را باید بخشی از گنجینهٔ واژگانِ زبان فارسی دانست.
در طول درمان، دو اثر از طباطبایی منتشر شد: نخست «ملاحظات دربارهٔ دانشگاه» که موضع او دربارهٔ سرشت و سرنوشت نهاد دانشگاه پس از انقلاب سال پنجاه و هفت است؛ و گردآوری پارهای از نوشتههای خود در اثری به نام «ملت، دولت و حکومت قانون» که دربارهٔ مباحثی ازجمله جایگاه مجلس نخست مشروطه، مفهوم سنت، و لزوم تمایز میان ناسیونالیسم و ایدهٔ ایران است. واپسین نوشته کامل منتشره از او، مجموعه نوشتههایی است که در ماههای پایانی زندگیاش و مصادف با وقایع ۱۴۰۱ ایران، تحت عنوان «انقلاب ملی در انقلاب اسلامی» منتشر کرده است که در آن وقایع چندین سال گذشته ایران را ناشی از برآمدن نسل جدیدی مجهز به آگاهی ملی و به دور از ایدئولوژیهای انقلاب ۱۳۵۷ میداند.
دانشنامه ویکی پدیا
فلسفه
سید جواد طباطبائی
اخبار مرتبط
نظرات
دیدگاهی ثبت نشده نظر تو چیه؟
برترین مطالب
لیست قیمت
نظری ثبت نشده